روششناسی مدیریت پروژه مجموعهای از اصول و فرآیندهای راهنماست که به مدیریت موفقیتآمیز یک پروژه کمک میکند. روشها و چارچوبهای زیادی در دسترس هستند، اما ممکن است برخی از آنها برای سازمان مناسبتر از بقیه باشند. در این راهنمای مقدماتی، نگاهی عمیق به برخی از محبوبترین روشها و چارچوبهایی میاندازیم که با بهترین نرمافزارهای مدیریت پروژه امروزی کار میکنند. این مقاله، راهنمای مدیریت پروژه، شامل نحوه عملکرد روشها و چارچوبها و همچنین انتخاب بهترین آنها برای پروژههاست.
روششناسی مدیریت پروژه
روششناسی مدیریت پروژه مجموعهای از اصول، ارزشها، دستورالعملها و فرآیندهایی است که مدیران پروژه و رهبران تیمها برای برنامهریزی، اجرا و مدیریت پروژهها استفاده میکنند. همچنین، اصطلاح «چارچوب»[1] به روشی از کار اشاره دارد که بر اساس مجموعهای از ارزشها و اصول ساخته شده است. روششناسیها و چارچوبهای مدیریت پروژه به سه دسته تقسیم میشوند: سنتی (پیشبینیکننده)[2]، چابک[3] و ترکیبی[4].
از جمله روشهای سنتی یا پیشبینیکننده[5] معروف میتوان به آبشاری[6]، روش مسیر بحرانی (CPM)[7]، PRINCE2 و مدیریت پروژه با زنجیره بحرانی (CCPM)[8] اشاره کرد. این رویکردها کاملا سفتوسخت هستند و به طور دقیق مشخص میکنند که پروژه باید از ابتدا تا انتها چگونه ساختاربندی شود.
چارچوبهای چابک مثل اسکرام[9]، کانبان[10] و برنامهنویسی مفرط (XP)[11] بسیار تطبیقی[12] هستند. پروژههایی که از این چارچوبها استفاده میکنند میتوانند به سرعت تغییر جهت بدهند و به تیمها اجازه میدهند تا به درخواستهای کلیدی ذینفعان و مشتریان، نوسانات بازار و مشکلات منابع واکنش نشان دهند. رویکردهای ترکیبی در مدیریت پروژه، روشهای برنامهریزی ساختاریافته پروژههای روشهای سنتی را با روشهای اجرایی چابک ترکیب میکنند.
بهترین روشها و چارچوبهای مدیریت پروژه به شما کمک میکنند تا پروژه را در زمان مقرر و با حداقل بودجه تمام کنید و در عین حال استانداردهای کیفی را فراتر از انتظارات رعایت کنید. با در نظر گرفتن این نکات، در ادامه به بررسی برخی از رایجترین روشها و چارچوبها میپردازیم تا شما بتوانید بهترین گزینه را برای خود انتخاب کنید.
۱. روشهای سنتی مدیریت پروژه
روشهای سنتی مدیریت پروژه در بسیاری از صنایع مانند ساختوساز، تولید و مهندسی رایج هستند. مدیران پروژه در این صنایع از روشهای پیشبینیکننده برای پروژههایی با دامنه، اهداف، بودجهها و مهلتهای زمانی که به وضوح تعریف شده است، استفاده میکنند. محبوبترین روشهای سنتی شامل واترفال، PRINCE2، روش مسیر بحرانی و مدیریت پروژه با زنجیره بحرانی هستند.
۱.۱. واترفال (آبشاری)
روش واترفال در دهه ۱۹۷۰ توسط دکتر «وینستون دبلیو. رویس»[13] برای توسعه نرمافزار طراحی شد. با این حال، در طول سالها، مدل آبشاری در بین توسعهدهندگان نرمافزار محبوبیت خود را از دست داد و در عوض در محیطهای ساختوساز و تولید محبوب شد، زیرا به مدیران امکان میداد برنامههای بسیار دقیقی برای پروژههای پیچیده از ابتدا تا انتها ایجاد کنند. مدل آبشاری معمولا دارای پنج مرحله است:
۱. نیازمندیها: در این مرحله، مدیران پروژه یک طرح کلی سطحِ بالا برای پروژه ایجاد میکنند که میتواند در مرحله بعدی متناسب با نیازهای پروژه مشخص شود. این طرح شامل منابع مورد نیاز، افرادی که بر روی هر وظیفه کار خواهند کرد، زمانبندی و بودجههای احتمالی است.
۲. طراحی: هنگامی که مدیر پروژه، ذینفعان و مشتری بر روی نیازمندیها توافق کردند، مدیر، یک طرح پروژه طراحی میکند تا به تیم خود در دستیابی به اهداف پروژه کمک کند. برنامهریزیها، جداول زمانی، نقاط عطف، بودجهها و نیازهای دقیق محصولات تحویلی همگی مورد توافق قرار میگیرند.
۳. اجرا: مرحله بعدی انجام کار و ساخت محصول یا خدمات توافقشده است. در طول این فاز، مدیر پروژه باید منابع و بودجهها را با دقت مدیریت کند تا از خزش محدوده[14] جلوگیری کند.
۴. تأیید: در مرحله تأیید، مدیر پروژه اطمینان حاصل میکند که محصول از بالاترین کیفیت برخوردار است.
۵. نگهداری: پس از تحویل محصول به مشتری یا ذینفعان، تیم وارد حالت پشتیبانی میشود. اگر مشکلی بروز کند، تیم آنها را رفع خواهد کرد.
تصویر ۱ – مدیریت پروژه به سبک Waterfall
معمولا پروژههای واترفال و وظایف و وابستگیهای آنها روی نمودار گانت ترسیم میشوند. این نمودارها یا جدولهای زمانی، اهداف کلیدی پروژه و نقاط عطف را در یک تقویم افقی نشان میدهند. به طور ضمنی، اگر به نرمافزار نمودار گانت نیاز دارید، حتما فهرست بهترین نرمافزارهای نمودار گانت را مطالعه کنید. روش آبشاری همچنین بر مستندسازی تأکید دارد و ارتباط معمولا بین مدیر پروژه، ذینفعان و مشتریان برقرار میشود.
روش آبشاری یک عیب مهم دارد و آن سختگیری آن است. تیمها تمامی وظایف هر فاز پروژه را بهطور کامل انجام میدهند. وقتی همه وظایف در یک فاز تکمیل شد، تیم به مرحله بعدی در مسیر آبشار (واترفال) میرود. این فرآیند تا اتمام پروژه ادامه مییابد. این ویژگی باعث میشود که پیگیری مسیر پروژه آسان باشد، اما در عین حال برگشتن به فازهای قبلی برای اصلاح اشتباهات دشوار است.
۱.۲. PRINCE2
PRINCE2 مخفف «پروژهها در محیطهای کنترلشده»[15] است و توسط دولت بریتانیا در سال ۱۹۹۶ ایجاد شد. PRINCE2 بر اساس هفت اصل بنا شده است: توجیه مستمر کسبوکار، یادگیری از تجربه، تعریف نقشها و مسئولیتها، مدیریت بر اساس مراحل، مدیریت بر اساس استثناء، تمرکز بر محصولات و تنظیم بر اساس محیط. همچنین هفت مرحله برای یک پروژه PRINCE2 وجود دارد.
۱. شروع یک پروژه: پروژه با ارائه یک خلاصه پروژه که توجیه کسبوکار را تعریف میکند، آغاز میشود.
۲. راهاندازی یک پروژه: اعضای درگیر در پروژه طرح را بررسی کرده و تصمیم به ادامه یا لغو ایده میگیرند. تیم همچنین یک مدیر پروژه تعیین میکند که محدوده پروژه، زمانبندی، بودجهها، ریسکها و مزایای احتمالی را تعریف میکند.
۳. هدایت پروژه: تیم مسئول هدایت پروژه از ابتدا تا انتهاست. تیم پروژه را شروع میکند، مرزهای مراحل را تعیین میکند و پروژه را میبندد.
۴. کنترل یک مرحله: مدیر پروژه، پروژه را به تسکهای قابل مدیریت تقسیم میکند. مدیر همچنین وظایف را تخصیص میدهد، مشکلات را حل کرده و به عنوان یک واسط بین مدیریت ارشد و تیم پروژه عمل میکند.
۵. مدیریت تحویل محصول: مدیر پروژه بر پیشرفت پروژه نظارت دارد و استانداردهای کیفیت را ارزیابی میکند. در طول این مرحله، تیم، محصول را برای تحویل تصویب میکند یا درخواست اصلاحات میدهد.
۶. مدیریت مرزهای مرحله: تیم پروژه و مدیر پروژه در پایان هر مرحله قبل از حرکت به جلو بازبینی انجام میدهند. مدیر پروژه نیز با تیم خود برای بهروزرسانی ثبت ریسک و ارتباط مراحل بعدی ملاقات میکند.
۷. بستن پروژه: مدیر پروژه اطمینان حاصل میکند که تمامی وظایف کامل شده و محصول تحویلی با کیفیت مورد نیاز قبل از تحویل به مشتری مطابقت دارد. سپس تیم پروژه را ارزیابی میکند و مدیر از تیم درخواست میکند پروژه را ببندد.
تصویر ۲ – مدیریت پروژه به سبک PRINCE2
PRINCE2 یک متدولوژی ساختارمند و اثباتشده است. با این حال، PRINCE2 میتواند زمانبر باشد و فرآیندهای زیادی دارد که ممکن است برای پروژههای کوچک باعث کندی شوند. به همین دلیل، این متدولوژی بیشتر برای پروژههای پیچیدهای مناسب است که استانداردهای کیفیت در آنها بالاست.
۱.۳. روش مسیر بحرانی (CPM)
روش مسیر بحرانی (CPM) یک متدولوژی است که تسکهای بحرانی یک پروژه را شناسایی میکند، از جمله وابستگیها و زمانهای لازم برای اتمام. سپس طولانیترین دنباله از فعالیتهای بحرانی را که باید برای تحویل پروژه به موقع انجام شوند مشخص میکند.
- لیست فعالیتها:پروژه به مجموعهای از فعالیتها یا وظایف تقسیم میشود.
- شناسایی وابستگیها:فعالیتهایی که به یکدیگر وابسته هستند شناسایی میشود.
- ساخت نمودار شبکه:یک فلوچارت برای نمایش تمام فعالیتها ایجاد میشود.
- برآورد مدت زمان:مدت زمان هر فعالیت برآورد میشود.
- تعیین مسیر بحرانی:مسیر بحرانی با محاسبه دنبالهای از فعالیتها که دارای طولانیترین مدت زمان هستند، تعیین میشود.
روش مسیر بحرانی بسیار مفید است، زیرا زمان دقیقی را برای هر وظیفه مشخص میکند و حتی میگوید چقدر میتوان از زمان تعیینشده برای هر وظیفه فراتر رفت. این امر در مدیریت زمان پروژه و شناسایی وابستگیها کمک میکند. با این حال، اجرای این روش میتواند دشوار باشد و بنابراین برای وظایف پیچیده با وابستگیهای زیاد مناسبتر است. CPM برای پروژههای ساختمانی، توسعه محصول، برنامهریزی رویدادها و تولید ایدهآل است.
تصویر ۳ – مدیریت پروژه به سبک CPM
۱.۴. مدیریت پروژه با روش زنجیره بحرانی
مدیریت پروژه با استفاده از روش زنجیره بحرانی (CCPM)[16] مشابه روش مسیر بحرانی است، با این تفاوت که در این متدولوژی تمرکز بر منابع مورد نیاز برای تکمیل پروژه به جای زمان است. CCPM به شدت به نظریه محدودیتها و حسابداری از طریق میزان تولید تکیه دارد. این روش فرض میکند که منابع، محدودکننده اصلی پروژه هستند و به همین دلیل بر استفاده بهینه از منابع تأکید میکند.
روش CCPM معمولا مراحل زیر را دنبال میکند:
- شناسایی مسیر بحرانی:ابتدا با استفاده از روش مسیر بحرانی، فعالیتهای حیاتی که برای تکمیل پروژه لازم هستند شناسایی میشوند.
- تعیین منابع مورد نیاز:منابع مورد نیاز برای تکمیل پروژه تخمین زده میشوند و به هر فعالیت در زنجیره بحرانی منابع اختصاص داده میشود.
- اضافه کردن بافرها:زمان و بافرهای منابع به برآوردهای زمانی اضافه میشوند تا از بروز هرگونه گلوگاه (Bottleneck) جلوگیری شود.
CCPM موفقیت پروژه را بر اساس میزان استفاده از بافرها میسنجد. اگر از بافرهای منابع استفاده نشود، نشاندهنده این است که فرآیند به طور کارآمد در حال اجراست. استفاده از CCPM میتواند به صرفهجویی در زمان و هزینه پروژه کمک کند، زیرا منابع به طور بهینه تخصیص داده میشوند. با این حال، این روش میتواند پیچیده باشد و معمولا زمانی که منابع محدودکننده اصلی پروژه باشند، باید از آن استفاده شود.
در مجموع، CCPM روشی کارآمد برای مدیریت پروژههایی است که در آنها منابع، محدودکننده اصلی هستند و بر تخصیص بهینه منابع و جلوگیری از گلوگاهها تمرکز دارد.
۲. چارچوبهای چابک (Agile)
روشهای چابک به دلیل انعطافپذیری و سبک تعاملیشان بسیار محبوب شدهاند. در حالی که چابک در ابتدا برای توسعه نرمافزار طراحی شده بود، اکنون توسط تیمهای منابع انسانی، تولیدکنندگان محتوا و انتشارات، ارائهدهندگان خدمات سلامت و شرکتهای فروش و بازاریابی نیز استفاده میشود. با این حال، قبل از ادامه، مهم است که توجه کنیم چابک یک متدولوژی نیست.
چابک توسط گروهی از توسعهدهندگان نرمافزار که از روش سختگیرانه آبشاری (Waterfall) ناراضی بودند، توسعه یافت. چابک مجموعهای از ارزشها و ۱۲ اصل است که در بیانیه چابک (Agile Manifesto) معرفی شدهاند. به جای تکیه بر انبوهی از مستندات، توسعهدهندگان خواستار پیروی از ذهنیت چابک و استفاده از چارچوبهایی بودند که بر موارد زیر تمرکز داشتند:
- افراد و تعاملات در فرآیندها و ابزارها
- نرمافزار قابلاجرا بر مستندات جامع
- همکاری با مشتری بر مذاکره قرارداد
- پاسخ به تغییرات و پیروی از یک برنامه
بسیاری از چارچوبهای چابک (به جز کانبان) از دورههای زمانی محدود (اسپرینتها) به مدت یک تا چهار هفته برای تکمیل بخشهای کاری استفاده میکنند. همچنین تیمهای کوچک و چندتخصصی را به کار میگیرند که به صورت منظم جلسه دارند تا آخرین نسخه محصولی که روی آن کار میکنند را ارائه دهند و از ذینفعان و مشتریان بازخورد دریافت کنند.
تیمهای چابک قابل انطباق هستند و میتوانند به سرعت برای برآورده کردن نیازهای جدید حرکت کنند. با این حال، این رویکرد بدون ساختار میتواند منجر به افزایش محدوده کار شود، بنابراین مدیران پروژه و اسکراممسترهایی که از این چارچوبها استفاده میکنند باید درخواستهای تغییر، ددلاینها و بودجهها را با دقت مدیریت کنند. در ادامه، نگاهی سریع به برخی از پرطرفدارترین چارچوبهای چابک خواهیم داشت.
۲.۱. کانبان
کانبان یک روش مدیریت پروژه سبک (Lean) است که نمای بصری از فرآیند پروژه از آغاز تا پایان ارائه میدهد. این روش به تیمها کمک میکند تا جریان کاری را مدیریت کرده و دقیقا مشخص کنند که هر فرد روی چه کاری مشغول است، کجا گلوگاهها به وجود میآیند و وضعیت هر جزء از پروژه به چه صورت است.
تصویر ۴ – مدیریت پروژه به سبک Kanban
افرادی که از روش کانبان استفاده میکنند، به تابلو کانبان (Kanban Board) وابسته هستند که شامل ستونهایی برای مراحل مختلف مانند «انجامشده»، «در حال انجام» و «در انتظار انجام» است و هر تسک پروژه در قالب «کارتها» نمایش داده میشود. کارتها به تدریج از یک مرحله به مرحله دیگر جابجا میشوند تا روند پیشرفت آنها در فرآیند نشان داده شود.
۲.۲. اسکرام
اسکرام، که برای تیمهای کوچک با تعداد ۱۰ نفر یا کمتر طراحی شده است، یک چارچوب چابک است که به تیمها این امکان را میدهد که خود را مدیریت کنند. اسکرام همچنین همکاری، ارتباطات و کارآیی را بهبود میبخشد. این چارچوب به طور معمول برای توسعه نرمافزار استفاده میشود، اما سازمانها در حوزههای مختلفی مانند آموزش، بهداشت و درمان و بازاریابی نیز میتوانند از چارچوب اسکرام بهرهبرداری کنند.
تصویر ۵ – مدیریت پروژه به سبک Scrum
تیمهای اسکرام در «اسپرینتها» با مدت زمان یک تا چهار هفته کار میکنند. در ابتدا، تیم اهداف اسپرینت را برنامهریزی کرده و توافق میکنند که چه خروجیهایی باید در این مدت تکمیل شوند. سپس تیم هر روز برای یک جلسه ۱۵ دقیقهای به نام «اسکرام روزانه» (daily Scrum) یا «استندآپ» جلسه خواهند داشت، جایی که هر عضو تیم پیشرفت خود و موانع پیشرو برای رسیدن به هدف را به اشتراک میگذارد.
در پایان هر اسپرینت، تیم یک جلسه طولانیتر به نام «بازنگری اسپرینت» (sprint review) برگزار میکند تا کارهای تکمیلشده را ارائه دهد و بازخورد و پیشنهادات برای کارهای آینده از ذینفعان کلیدی و مشتریان را دریافت کند. این فرآیند تا تکمیل پروژه ادامه مییابد.
در پایان پروژه، تیمها یک جلسه «بازخورد اسپرینت» یا «مرور» (retrospective) برگزار میکنند که توسط اسکراممستر هدایت میشود. در این جلسه، تیمها پیروزیها و شکستها، تسکهایی که موفق بودهاند و تسکهایی که موفق نبودهاند و همچنین آنچه میتوان در پروژههای آینده بهتر انجام داد، مورد بحث قرار میدهند.
۲.۳. برنامهنویسی افراطی (Extreme Programming – XP)
تمرکز ویژه برنامهنویسی افراطی بر توسعه نرمافزار در چرخههای توسعه کوتاه است. مدیریت پروژه XP بر ارتباطات، سادگی، بازخورد و تست تأکید میکند. این رویکرد به «حلقههای بازخورد» متکی است، جایی که کدنویسی و آزمون به طور پیوسته و مداوم انجام میشود؛ بدون انتظار برای طراحی یا برنامهریزی جامع در ابتدا.
XP برای تیمهایی مناسب است که برنامهنویسان با ذینفعان همسو باشند، زیرا نبود مدیریت رسمی و مستندسازی، خطر سوءتفاهم و تغییرات بیپایان را افزایش میدهد. با این حال، مانند سایر روشهای چابک، این چارچوب میتواند باعث گسترش محدوده پروژه و با گذر زمان هزینهبر شود.
۳. رویکردهای ترکیبی
اگرچه رویکردهای ترکیبی در مدیریت پروژه نسبتا جدید هستند، اما به سرعت محبوب شدهاند. بر اساس گزارش «Pusle از مؤسسه مدیریت پروژه»، استفاده از رویکردهای ترکیبی از ۲۰٪ در سال ۲۰۲۰ به ۳۱٪ در سال ۲۰۲۳ افزایش یافته است. با وجود سن کم، بسیاری از بهترین نرمافزارهای رایگان مدیریت پروژه از چارچوبهای ترکیبی پشتیبانی میکنند.
رویکردهای ترکیبی معمولا برنامهریزی پروژه از روشهای سنتی را با ارتباطات، همکاری و فرمتهای تحویل کار چابک مانند اسپرینتها ترکیب میکنند. صنایعی که از مدیریت پروژه ترکیبی استفاده میکنند شامل ساخت و ساز، تولید و توسعه نرمافزار هستند. مهمترین مزیت این رویکرد کنترل بهتر منابع، زمانبندیها و بودجههاست که میتواند از افزایش بیرویه محدوده پروژه جلوگیری کند.
در ادامه به برخی از رویکردهای ترکیبی معروف نگاهی کوتاه میاندازیم:
- AgileFall: همانطور که از نامش پیداست، AgileFall رویکرد پیشبینیپذیر و ساختارمند مدیریت پروژه از Waterfall را با برخی اصول و ارزشهای Agile ترکیب میکند. نتیجه آن رویکردی است که یک پروژه را به وضوح تعریف میکند اما از اسپرینتها برای تکمیل کار استفاده میکند؛ بدون اینکه آماده پذیرش تغییرات ناگهانی در دامنه پروژه باشد.
- Scrumban: ترکیبی از اسکرام و کانبان است. Scrumban از اسپرینتها و جلسات اسکرام با محدودیتهای کار در حال پیشرفت کانبان استفاده میکند که از کار بیش از حد افراد جلوگیری میکند. نتیجه یک رویکرد بسیار منعطف است که میتواند در صنایع مختلف کار کند.
- PRINCE2 Agile: مشابه AgileFall، PRINCE2 Agile پاسخگویی چابک به تغییر را با روش ساختارمند PRINCE2 ترکیب میکند که سوالات «چه کسی، چه چیزی، چرا، چه وقت و چگونه» را برای هر پروژه مطرح میکند.
تصویر 6 – مدیریت پروژه به سبک ترکیبی
مدیریت پروژه در صنعت مالی ایران
مدیریت پروژه در صنعت مالی (بورس، بانک و بیمه) ایران نیازمند تلفیقی از رویکردهای استراتژیک و استفاده از روشها و فریمورکهای مدیریت پروژه است که تطابق آنها با الزامات خاص این حوزهها را تضمین میکند. شرکتهای نرمافزاری به عنوان شرکتهای تکنولوژیمحور شناخته میشوند که از میان آنها میتوان به سداد، فناوران اطلاعات خبره، داتین و توسن اشاره کرد و این سازمانها شباهت کمتری به شرکتهایی مثل اسنپ، تپسی، ابر آروان یا دیجیکالا دارند. شرکتهایی که نام برده شدند هم از سیستمها و فریمورکهای مدیریت پروژه و ابزارها و باکهای [17] مربوط به آن استفاده و بیشتر با تفکر اجایل فعالیت میکنند و آنچه که به این سازمانها در برنامهریزی و مدیریت پروژه کمک میکند، با این تفکر و تلفیقی از روشهای شناخته شده و البته سفارشی شده برای همان سازمان است. چیزی که در این خصوص باید به آن توجه داشت این است که امروزه آنطور که در گذشته به عنوان «تبوتاب اسکرام یا کانبان» در بین این شرکتها و به طور کلی در صنعت تکنولوژی شناخته میشود، از بین رفته است. شرکتها زمانی که از فاز استارتاپی خارج میشوند و به سمت مراحل اولیه و بلوغ میروند، اسکرام یا کانبان نمیتواند نیازهای آنها را رفع کند و با توجه به مؤلفهها، نیازها و محدودیتهای مخصوص به خود باید فریمورک اصلی را تغییر داده و سفارشی کنند. نکته مهم و مشترک در بین تمام این شرکتها و در تمام دنیا، اجایل بودن تفکر است. به مرور زمان و با رشد شرکت، فریمورک تغییر میکند و با توجه به اندازه و نیازهای شرکت رشد میکند.
چگونه بهترین فریمورک و روش مدیریت پروژه را انتخاب کنیم؟
برای انتخاب روش مناسب مدیریت پروژه، با توجه به وجود انواع مختلف این روشها، چگونه باید تصمیمگیری کرد؟ بهترین راه برای انتخاب، ارزیابی عواملی همچون بودجه، تیم، پیچیدگی پروژه، نیاز به انعطافپذیری و همکاری با ذینفعان است.
در ادامه، نگاهی کوتاه به هر یک از این موارد میاندازیم.
بودجه: اندازه بودجه تعیینکننده این است که چقدر باید به مدیریت دقیق هزینهها پرداخته شود و چه میزان میتوان برای پیادهسازی و مدیریت یک روش پیچیده هزینه کرد.
تیم: اندازه و مهارتهای تیم باید ارزیابی شود. بهرهگیری از مهارتهای تیم، شانس موفقیت را افزایش میدهد.
پیچیدگی: برخی روشها برای پروژههای ساده مناسب هستند، در حالی که برخی دیگر برای پروژههای پیچیدهتر بهتر عمل میکنند. باید روش مدیریت پروژهای را انتخاب کرد که مناسب پیچیدگی پروژه باشد.
انعطافپذیری: فرآیند چقدر باید انعطافپذیر یا ثابت باشد؟ فرآیندهای سختگیرانه مانند متدولوژی آبشاری (Waterfall) برای پروژههایی با کمترین عدم قطعیت مناسب است، در حالی که فرآیندهای انعطافپذیر مانند Agile زمانی که نیاز به تغییرات سریع باشد، مناسبتر خواهند بود.
همکاری: میزان همکاری بین تیم پروژه، مشتریان و ذینفعان چقدر است؟ اگر به همکاری مستمر نیاز است، متدولوژی Agile گزینه بهتری است.
سخن پایان
در نهایت باید گفت در بسیاری از شرکتها نمیتوان از یک روش خاص و به صورت صددرصد خالص برای مدیریت پروژهها استفاده کرد. هر شرکت به دلیل تفاوتهای فرهنگی، ساختاری، کسبوکاری و نیازهای خاص خود باید یک رویکرد سفارشی برای مدیریت پروژهها طراحی کند. این رویکرد میتواند ترکیبی از چندین متدولوژی باشد که متناسب با ویژگیهای خاص پروژهها، فرآیندها، مشتریان و عوامل دیگر انتخاب میشود.
[1] Framework
[2] (Traditional (Predictive
[3] Agile
[4] Hybrid
[5] Predictive
[6] Waterfall
[7] Critical Path Method
[8] Critical Chain Project Management
[9] Scrum
[10] Kanban
[11] Extreme Programming
[12] Adaptive
[13] Winston W. Royce
[14] Scope Creep
[15] Projects in Controlled Environments
[16] Critical Chain Project Management
[17] Body of Knowledge